Afghanistan Kabul DARI BIBLE Matthäus 22,1-Matthäus 25,30
DARI BIBLE Matthäus 22,1-Matthäus 25,30
OFFLINE LIVE

DARI BIBLE Matthäus 22,1-Matthäus 25,30

Matthäus 22,1-Matthäus 25,30

22

مَثَل جشن عروسی

عیسی بازهم برای مردم مَثَلی آورده گفت: 2 «پادشاهی آسمان مانند پادشاهی است که برای عروسی پسر خود، جشنی ترتیب داد. 3 او نوکران خود را فرستاد تا به دعوت شدگان بگویند در جشن حاضر شوند، اما آن ها نخواستند بیایند. 4 پادشاه بار دیگر عده ای را فرستاده به آن ها فرمود که به دعوت شدگان بگویند: «به جشن عروسی بیائید، چون مهمانی ای که ترتیب داده ام آماده است، گاو ها و گوساله های خود را سر بریده و همه چیز را آماده کرده ام.» 5 اما دعوت شدگان به دعوت او اعتنائی نکردند و مشغول کار خود شدند. یکی به مزرعۀ خود رفت و دیگری به کسب و کار خود پرداخت 6 در حالی که دیگران، نوکران پادشاه را گرفته زدند و آن ها را کشتند. 7 وقتی پادشاه این را شنید، غضبناک شد و عساکر خود را فرستاد و آن ها قاتلان را کشتند و شهر شان را آتش زدند. 8 آنگاه پادشاه به نوکران خود گفت: «جشن عروسی آماده است، اما دعوت شدگان لیاقت آنرا نداشتند. 9 پس به کوچه ها و سرکها ها بروید و هرکه را یافتید به عروسی دعوت کنید.» 10 آنها رفته و هرکه را پیدا کردند ـ چه نیک و چه بد ـ با خود آوردند و به این ترتیب تالار از مهمانان پُر شد. 11 هنگامی که شاه وارد شد تا مهمانان را ببیند، مردی را دید که لباس عروسی بر تن نداشت. 12 پادشاه از او پرسید: «ای دوست، چطور بدون لباس عروسی به اینجا آمده ای؟» او خاموش ماند. 13 پس پادشاه به ملازمان خود گفت: «دست و پای او را ببندید و او را بیرون در تاریکی بیندازید، جائی که گریه و دندان بر دندان ساییدن است.» 14 زیرا دعوت شدگان بسیارند، اما برگزیدگان کم هستند.»

مسئلۀ مالیات

 15 آنگاه پیروان فرقۀ فریسی نقشه کشیدند که چطور عیسی را با سخنان خودش به دام بیندازند. 16 آن ها چند نفر از پیروان خود را همراه عده ای از هواداران هیرودیس به نزد عیسی فرستاده گفتند: «ای استاد، ما می دانیم که تو مرد راستگویی هستی. چون به ظاهر انسان توجهی نداری و راه خدا را بدون بیم و هراس از انسان، با راستی تعلیم می دهی، 17 پس به ما بگو نظر تو در این باره چیست؟ آیا دادن مالیات به امپراطور روم جایز است یا نه؟» 18 عیسی به فریب آنها پی برد و به آنها فرمود: «ای منافقان، چرا می خواهید مرا امتحان کنید؟ 19 سکه ای را که با آن مالیات خود را می پردازید به من نشان دهید.» آن ها یک سکۀ نقره به او دادند. 20 عیسی پرسید: «این تصویر و عنوان از کیست؟» 21 آن ها جواب دادند: «از امپراطور.» عیسی به آنها فرمود: «پس آنچه را که از امپراطور است به امپراطور و آنچه را که از خداست به خدا بدهید.» 22 آن ها که از این جواب حیران شده بودند از آنجا برخاسته رفتند و عیسی را تنها گذاشتند.

سوال راجع به قیامت

 23 همان روز پیروان فرقۀ صدوقی که منکر رستاخیز مردگان هستند، پیش او آمدند و از او سؤال نمودند: 24 «ای استاد، موسی گفته است که هرگاه شخصی بدون اولاد بمیرد، برادرش باید با زن او ازدواج کند و برای او فرزندانی بوجود آورد. 25 باری، در بین ما هفت برادر بودند، اولی ازدواج کرد و پیش از آنکه دارای فرزندی شود، مُرد و همسر او به برادرش واگذار شد. 26 همینطور دومی و سومی تا هفتمی با آن زن ازدواج کردند و بدون اولاد مُردند. 27 آن زن هم بعد از همه مُرد. 28 پس در روز قیامت آن زن همسر کدام یک از آن ها خواهد بود، زیرا همۀ آنها با او ازدواج کرده بودند؟» 29 عیسی جواب داد: «شما در اشتباهید! نه از کلام خدا چیزی می دانید و نه از قدرت او! 30 در روز رستاخیز کسی نه زن می گیرد و نه شوهر می کند، بلکه همه در آن عالم مانند فرشتگان آسمانی هستند. 31 اما در خصوص رستاخیز مردگان آیا نخوانده اید که خود خدا به شما چه فرموده است؟ 32 او فرموده است: من خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم. خدا، خدای مردگان نیست، بلکه خدای زندگان است.» 33 مردم که این را شنیدند، از تعالیم او حیران شدند.

حکم بزرگ

 34 وقتی پیروان فرقه فریسی شنیدند که عیسی پیروان فرقۀ صدوقی را قانع کرده است، دور او را گرفتند 35 و یک نفر از آن ها که معلم شریعت بود از روی امتحان از عیسی سؤالی نموده گفت: 36 «ای استاد، کدام یک از احکام شریعت از همه بزرگتر است؟» 37 عیسی جواب داد: «خداوند، خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام عقل خود دوست بدار. 38 این اولین و بزرگترین حکم شریعت است. 39 دومین حکمی که به همان اندازه مهم است شبیه اولی است، یعنی همسایۀ خود را مانند خویش دوست بدار. 40 در این دو حکم تمام تورات و نوشته های پیامبران خلاصه شده است.»

مسیح کیست؟

 41 عیسی از آن پیروان فرقۀ فریسی که دور او ایستاده بودند، پرسید: 42 «نظر شما دربارۀ مسیح چیست؟ او پسر کیست؟» آن ها جواب دادند: «او پسر داود است.» 43 عیسی از آن ها پرسید: «پس چطور است که داود با الهام از جانب خدا، او را خداوند می خواند؟ زیرا داود می گوید: 44 «خداوند به خداوند من گفت: بر دست راست من بنشین تا دشمنان تو را زیر پاهای تو قرار دهم.» 45 او چطور می تواند پسر داود باشد در صورتی که خود داود او را خداوند می خواند؟» 46 هیچ کس نتوانست در جواب او سخنی بگوید و از آن روز به بعد دیگر کسی جرأت نکرد از او سؤالی بنماید.

23

پیروان فرقۀ فریسی و علمای دین

آنگاه عیسی به مردم و شاگردان خود گفت: 2 «چون علمای دین و پیروان فرقۀ فریسی بر مسند موسی نشسته اند، 3 شما باید به هرچه آن ها می گویند گوش دهید و مطابق آن عمل نمایید اما از اعمال آنها پیروی نکنید، زیرا خود آن ها آنچه می گویند، نمی کنند. 4 آن ها بارهای سنگین را می بندند و بر دوش مردم می گذارند در حالی که خود شان حاضر نیستند برای بلند کردن آن بار حتی انگشت خود را تکان دهند. 5 هرچه می کنند برای تظاهر و خودنمایی است. بازو بند های خود را کلان تر و دامن چپن خود را درازتر می سازند. 6 آن ها دوست دارند در صدر مجالس بنشینند و در کنیسه ها بهترین جا را داشته باشند 7 و مردم در کوچه ها به آن ها سلام نمایند و آن ها را «استاد» خطاب کنند. 8 اما شما نباید «استاد» خوانده شوید، زیرا شما یک استاد دارید و همۀ شما برادر هستید. 9 هیچ کس را بر روی زمین پدر نخوانید، زیرا شما یک پدر دارید، یعنی همان پدر آسمانی. 10 و نباید «پیشوا» خوانده شوید زیرا شما یک پیشوا دارید که مسیح است. 11 کسی در میان شما از همه بزرگتر است که خادم همه باشد. 12 زیرا هر که خود را بزرگ سازد خوار ساخته خواهد شد و هرکه خود را فروتن سازد به بزرگی خواهد رسید.

حکم سر منافقان

 13 وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق! شما راه پادشاهی آسمانی را بر روی مردم می بندید، خود تان داخل نمی شوید و دیگران را هم که می خواهند داخل شوند، نمی گذارید. 14 [وای بر شما ای علمای دین و فریسیانِ منافق، شما مال بیوه زنان را می خورید و حال آنکه محض خودنمایی دعای خود را طول می دهید، به این جهت شما شدید ترین جزاها را خواهید دید.]

 15 وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما بحر و خشکی را طی می کنید تا کسی را پیدا کنید که دین شما را بپذیرد. و وقتی که موفق شدید، او را دو برابر بدتر از خود تان سزاوار جهنم می سازید. 16 وای بر شما ای راهنمایان کور، شما می گویید: اگر کسی به عبادتگاه سوگند بخورد چیزی نیست، اما اگر به طلا های عبادتگاه سوگند بخورد، مجبور است به سوگند خود وفا کند. 17 ای احمقان و ای کوران، کدام مهمتر است، طلا یا عبادتگاهی که طلا را تقدیس می کند؟ 18 شما می گویید: هرگاه کسی به قربانگاه سوگند بخورد چیزی نمی شود، اما اگر به هدایایی که در قربانگاه قرار دارد، سوگند بخورد مجبور است به آن عمل کند. 19 ای کوران! کدام مهمتر است، هدایا یا قربانگاهی که هدایا را تقدیس می کند؟ 20 کسی که به قربانگاه سوگند یاد می کند به آن و به هرچه بر روی آن است، سوگند می خورد 21 و کسی که به عبادتگاه سوگند می خورد به آن و به خدایی که در آن ساکن است، سوگند خورده است. 22 و هرگاه کسی به آسمان سوگند بخورد، به تخت سلطنت خدا و آن کس که بر آن می نشیند سوگند خورده است. 23 وای بر شما ای علمای دین و فریسیانِ منافق، شما از نعناع و شِبِت و زیره ده یک می دهید، اما مهمترین احکام شریعت را که عدالت و رحمت و صداقت است، نادیده گرفته اید. شما باید اینها را انجام دهید و در عین حال از انجام سایر احکام غفلت نکنید. 24 ای راهنمایان کور! شما پشه را صافی می کنید، اما شتر را می خورید. 25 وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما بیرون پیاله و بشقاب را پاک می کنید، در حالی که درون آن از ظلم و ناپرهیزی پُر است. 26 ای فریسی کور، اول درون پیاله را پاک کن که در آن صورت بیرون آن هم پاک خواهد بود.

 27 وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما مثل مقبره های سفید شده ای هستید که ظاهر زیبا دارند، اما داخل آن ها پُر از استخوانهای مردگان و انواع کثافات است! 28 شما هم همینطور ظاهراً مردمان درستکار ولی در باطن پُر از ریاکاری و شرارت هستید.

پیشگویی عقوبت آنها

 29 وای بر شما ای علمای دین و فریسی ها منافق، شما مقبره های پیغمبران را می سازید و بناهایی را که به یادبود مقدسین ساخته شده، تزئین می کنید 30 و می گویید: «اگر ما در زمان پدران خود زنده می بودیم، هرگز با آنها در قتل پیامبران شرکت نمی کردیم.» 31 به این ترتیب تصدیق می کنید که فرزندان کسانی هستید که پیغمبران را به قتل رسانیده اند. 32 پس بروید و آنچه را که پدران تان شروع کردند به اتمام رسانید. 33 ای ماران، ای افعی زادگان، شما چگونه از مجازات دوزخ می گریزید؟ 34 به این جهت من انبیا، حکما و علما را برای شما می فرستم، اما شما بعضی را می کشید و مصلوب می کنید و بعضی را هم در کنیسه های تان تازیانه می زنید و شهر به شهر می رانید 35 و از این جهت خون همۀ نیکمردان خدا که بر زمین ریخته شده، بر گردن شما خواهد بود، از هابیل معصوم گرفته تا زکریا پسر بَرخِیا که او را در بین عبادتگاه و قربانگاه کشتید. 36 در حقیقت به شما می گویم، گناه تمام این کارها به گردن این نسل خواهد بود.

محبت عیسی به اورشلیم

 37 ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای شهری که پیامبران را بقتل رسانیدی و رسولانی را که به نزد تو فرستاده شدند سنگسار کردی! چه بسیار اوقاتی که آرزو کردم مانند مرغی که چوچه های خود را بزیر پر و بال خود جمع می کند، فرزندان تو را به دور خود جمع کنم؛ اما تو نخواستی. 38 اکنون خانۀ شما خالی به شما واگذار خواهد شد! 39 و بدانید که دیگر هرگز مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: متبارک باد او که به نام خداوند می آید.»

24

پیشگویی خرابی عبادتگاه در اورشلیم

در حالیکه عیسی از عبادتگاه خارج می شد، شاگردانش توجه او را به بناهای عبادتگاه جلب نمودند. 2 عیسی به آن ها گفت: «این بنا ها را می بینید؟ بیقین بدانید که هیچ سنگی از آن بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فرو خواهند ریخت.»

سختی ها و زحمات

 3 وقتی عیسی در روی کوه زیتون نشسته بود، شاگردانش به نزد او آمدند و بطور خصوصی به او گفتند: «به ما بگو، چه زمانی این امور واقع خواهد شد؟ و نشانۀ آمدن تو و رسیدن آخر زمان چه خواهد بود؟» 4 عیسی جواب داد: «احتیاط کنید که کسی شما را گمراه نسازد. 5 زیرا بسیاری به نام من خواهند آمد و خواهند گفت: «من مسیح هستم.» و بسیاری را گمراه خواهند کرد. 6 زمانی می آید که شما صدای جنگ ها را از نزدیک و اخبار مربوط به جنگ در جاهای دور را خواهید شنید. ترسان نشوید، چنین وقایعی باید رخ دهد، اما پایان کار هنوز نرسیده است. 7 زیرا قومی با قوم دیگر و حکومتی با حکومت دیگر جنگ خواهد کرد و قحطی ها و زلزله ها در همه جا پدید خواهد آمد. 8 اینها همه مثل آغاز دردِ زایمان است.

 9 در آن وقت شما را برای شکنجه و کشتن تسلیم خواهند نمود و تمام جهانیان به خاطر ایمانی که به من دارید، از شما نفرت خواهند داشت 10 و بسیاری ایمان خود را از دست خواهند داد و یکدیگر را تسلیم دشمن نموده، از هم نفرت خواهند داشت. 11 انبیای دروغین زیادی برخواهند خاست و بسیاری را گمراه خواهند نمود. 12 و شرارت بقدری زیاد می شود که محبت آدمیان نسبت به یکدیگر سرد خواهد شد. 13 اما هرکس تا آخر پایدار بماند نجات خواهد یافت، 14 و این مژدۀ پادشاهی خدا در سراسر عالم اعلام خواهد شد تا برای همۀ ملت ها شهادتی باشد و آنگاه پایان کار فرا می رسد.

مکروه ویرانگر

 15 پس هرگاه آن «مکروه ویرانگر» را که دانیال نبی از آن سخن گفت در مکان مقدس ایستاده ببینید (خواننده خوب توجه کند). 16 کسانی که در یهودیه هستند، به کوه ها بگریزند. 17 اگر کسی روی بام خانه ای باشد، نباید برای بردن اسباب خود به پائین بیاید 18 و اگر کسی در مزرعه باشد، نباید برای بردن لباس خود به خانه برگردد. 19 آن روزها برای زنان حامله دار و شیر ده چقدر وحشتناک خواهد بود! 20 دعا کنید که وقت فرار شما در زمستان و یا در روز سَبَت نباشد، 21 زیرا در آن وقت مردم به چنان رنج و عذاب سختی گرفتار خواهند شد که از ابتدای عالم تا آن وقت هرگز نبوده و بعد از آن هم دیگر نخواهد بود. 22 اگر خدا آن روزها را کوتاه نمی کرد، هیچ جانداری جان سالم به در نمی برد. اما خدا به خاطر برگزیدگان خود آن روزها را کوتاه خواهد ساخت.

 23 در آن زمان اگر کسی به شما بگوید: «نگاه کن، مسیح این جا یا آن جا است»، آن را باور نکنید. 24 زیرا اشخاص بسیاری پیدا خواهند شد که به دروغ ادعا می کنند، مسیح یا پیامبر هستند و معجزات و عجایب بزرگی انجام خواهند داد به طوری که اگر ممکن باشد، حتی برگزیدگان خدا را هم گمراه می کنند. 25 توجه کنید، من قبلاً شما را آگاه ساخته ام. 26 بنابراین اگر به شما بگویند که او در بیابان است، به آنجا نروید و اگر بگویند که در اندرون خانه است، باور نکنید. 27 ظهور پسر انسان مانند ظاهر شدن برق درخشان از آسمان است که وقتی از شرق ظاهر شود تا غرب را روشن می سازد. 28 هرجا لاشه ای باشد، لاشخوران در آنجا جمع می شوند!

ظهور پسر انسان

 29 به محض آنکه مصیبت آن روزها به پایان برسد، آفتاب تاریک خواهد شد و ماه دیگر نور نخواهد داد، ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت و قدرت های آسمانی متزلزل خواهند شد. 30 پس از آن، علامت پسر انسان ظاهر می شود و همۀ ملل عالم سوگواری خواهند کرد و پسر انسان را خواهند دید، که با قدرت و جلال عظیم بر ابر های آسمان می آید. 31 شیپور بزرگ به صدا خواهد آمد و او فرشتگان خود را می فرستد تا برگزیدگان خدا را از چهار گوشۀ جهان و از کرانه های فلک جمع کنند.

درسی از درخت انجیر

 32 از درخت انجیر درسی بیاموزید: هر وقت شاخه های آن جوانه می زند و برگ می آورند، شما می دانید که تابستان نزدیک است. 33 به همان طریق وقتی تمام این چیزها را می بینید، بدانید که آخر کار نزدیک، بلکه بسیار نزدیک است. 34 بدانید تا همه این چیزها واقع نشود، مردمان این نسل نخواهند مُرد. 35 آسمان و زمین از بین خواهند رفت، اما سخنان من هرگز از بین نخواهند رفت.

بی خبری از آن روز و ساعت

 36 هیچ کس غیر از پدر از آن روز و ساعت خبر ندارد، حتی پسر و فرشتگان آسمانی هم از آن بی خبرند. 37 زمان ظهور پسر انسان درست مانند روزگار نوح خواهد بود. 38 در روزهای پیش از طوفان یعنی تا روزی که نوح به داخل کشتی رفت، مردم می خوردند و می نوشیدند و ازدواج می کردند 39 و چیزی نمی فهمیدند تا آنکه سیل آمد و همه را از بین بُرد. ظهور پسر انسان نیز همینطور خواهد بود. 40 از دو نفر که در مزرعه هستند، یکی را می برند و دیگری را می گذارند 41 و از دو زن که دستاس می کنند، یکی را می برند و دیگری را می گذارند. 42 پس بیدار باشید، زیرا نمی دانید در چه روزی خداوند شما می آید. 43 به خاطر داشته باشید: اگر صاحب خانه می دانست که دزد در چه ساعت از شب می آید، بیدار می ماند و نمی گذاشت دزد داخل خانه اش بشود. 44 پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی که انتظار ندارید خواهد آمد.

غلام امین

 45 کیست آن غلام امین و دانا که اربابش او را به سرپرستی خادمین خانۀ خود گمارده باشد تا در وقت مناسب جیرۀ آنها را بدهد. 46 خوشا به حال آن غلام اگر وقتی اربابش بر می گردد او را در حال انجام وظیفه ببیند. 47 بدانید که اربابش اداره تمام مایمُلک خود را به عهده او خواهد گذاشت. 48 اما اگر آن غلام شریر باشد و بگوید که آمدن ارباب من طول خواهد کشید 49 و به اذیت و آزار غلامان دیگر بپردازد و با میگساران به خوردن و نوشیدن مشغول شود، 50 در روزی که او انتظار ندارد و در وقتی که نمی داند، اربابش خواهد آمد 51 و او را از میان دو پاره کرده، به سرنوشت منافقان گرفتار خواهد ساخت، جائی که گریه و دندان بر دندان ساییدن است.

مَثَل ده دختر جوان

در آن روز پادشاهی آسمان مثل ده دختر جوان خواهد بود که چراغ های خود را برداشته به استقبال داماد رفتند. 2 پنج نفر از آنها دانا و پنج نفر نادان بودند. 3 دختران نادان چراغ های خود را با خود برداشتند ولی با خود هیچ تیل نبردند، 4 اما دختران دانا چراغ های خود را با ظرف های پُر از تیل بردند. 5 چون داماد در آمدن دیر کرد، همگی خواب شان برد.

 6 در نیمه شب فریاد کسی شنیده شد که می گفت: «داماد می آید، به پیش او بیائید.» 7 وقتی دختران این را شنیدند همه برخاسته چراغ های خود را حاضر کردند. 8 دختران نادان به دختران دانا گفتند: «چراغ های ما در حال خاموش شدن است، مقداری از تیل خود تان را به ما بدهید.» 9 آن ها گفتند: «نخیر، برای همۀ ما کافی نیست، بهتر است شما پیش فروشندگان بروید و مقداری تیل برای خود تان بخرید.» 10 وقتی آن ها رفتند تیل بخرند، داماد وارد شد. کسانی که آماده بودند با او به مجلس عروسی وارد شدند و در بسته شد. 11 بعد که آن پنج دختر دیگر برگشتند، فریاد زدند: «ای آقا، ای آقا در را به روی ما باز کن!» 12 اما او جواب داد: «به شما می گویم که اصلاً شما را نمی شناسم.» 13 پس بیدار باشید زیرا شما از روز و ساعت این واقعه خبر ندارید.

مَثَل سه غلام

 14 پادشاهی آسمان مانند مردی است که می خواست سفر کند. پس غلامان خود را خواسته، اموال خویش را به آنها سپرد 15 و به هر یک به نسبت توانائی اش چیزی داد. به یکی پنج سکۀ طلا و به دیگری دو سکۀ و به سومی یک سکه، و پس از آن به سفر رفت. 16 مردی که پنج سکۀ طلا داشت زود رفت و با آن ها تجارت کرد و پنج سکۀ طلا سود برد. 17 همچنین آن مردی که دو سکۀ طلا داشت دو سکۀ دیگر سود آورد. 18 اما آن مردی که یک سکۀ طلا به او داده شده بود رفت و زمین را کَند و پول ارباب خود را پنهان کرد. 19 بعد از مدت زیادی ارباب برگشت و با آن ها به تصفیه حساب پرداخت. 20 کسی که پنج سکۀ طلا به او داده شده بود آمد و پنج سکه ای را هم که سود برده بود با خود آورد و گفت: «تو این پنج سکه را به من سپرده بودی، این پنج سکۀ دیگر هم سود آن است.» 21 ارباب گفت: «آفرین، ای غلام خوب و امین! تو در امر کوچکی امانت و درستی خود را نشان دادی، من حالا کارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در خوشی ارباب خود شریک باش.» 22 آنگاه مردی که دو سکۀ طلا داشت آمد و گفت: «تو دو سکه به من سپردی، این دو سکۀ دیگر هم سود آن است.» 23 ارباب گفت: «آفرین، ای غلام خوب و امین! تو در کار کوچکی امانت و درستی خود را نشان دادی و حالا کارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در خوشی ارباب خود شریک باش.» 24 سپس مردی که یک سکه به او داده شده بود آمد و گفت: «ای ارباب، من می دانستم که تو مرد سختگیری هستی، از جائی که نکاشته ای درو می کنی و از جائی که نپاشیده ای جمع می نمائی. 25 پس ترسیدم و رفتم و طلای تو را در زمین پنهان کردم. بفرما، پول تو این جاست.» 26 ارباب گفت: «ای غلام بدسرشت و تنبل، تو که می دانستی من از جائی که نکاشته ام، درو می کنم و از جایی که نپاشیده ام، جمع می کنم، 27 پس به همین دلیل می باید پول مرا به صرافان می دادی تا وقتی من از سفر بر می گردم آن را با سودش پس بگیرم. 28 سکه طلا را از او بگیرید و به آن کس که ده سکه دارد بدهید، 29 زیرا آن کس که دارد به او بیشتر داده خواهد شد تا به فراوانی داشته باشد و آن کس که ندارد، حتی آنچه را هم که دارد از دست خواهد داد. 30 این غلام بی فایده را به تاریکی بیندازید، جایی که گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.»

روز داوری